A little boy wanted $100.00
very badly and prayed for
weeks, but nothing happened.
پسركی بد جوری محتاج 100 دلار پول بود
چند هفته ای دعا كرد ولی اتفاقی نیافتاد
Then he decided to write God a
letter requesting the $100.00.
بعد تصمیم گرفت برای خدا نامه ای بفرستد
و درخواست 100 دلار پول كند
When the postal authorities received
the letter to God , CANADA, they
decided to send it to the Prime Minister
وقتی مقامات پستی كانادا نامه ی به خدا را دیدند
تصمیم گرفتند آنرا برای نخست وزیر بفرستند
The Prime Minister was so amused
that he instructed his secretary to
send the little boy a $5.00 bill.
نخست وزیر چنان تحت تاثیر قرار گرفت
كه به منشی دستور داد5دلاری برای
بچه بفرستد
The Prime Minister thought this would
appear to be a lot of money to a little boy.
نخست وزیر فكر می كرد این 5دلاری برای پسرك زیاد
به نظر خواهد رسید
The little boy was delighted with the
$5.00 bill and sat down to write a
thank-you note to God, which read:
پسرك وقتی اسكناس 5دلاری را دید خیلی خوشحال شد
نشست و نامه ی تشكری برای خدا نوشت به این مضمون
Dear God: Thank you very much for
sending the money. However, I noticed
that for some reason you sent it through
OTTAWA, CAN and those assholes
deducted $95.00 in taxes
خدای عزیزم خیلی سپاسگزارم به خاطر پولی كه برایم فرستادی البته فهمیدم
چون تو پول را ازطریق اتاوای كانادا فرستادی آدم های نفهم به عنوان مالیات
نودو پنج دلار از آن را برداشته اند
I would be an American
A first grade teacher explains to her class that she is an American. She asks her students to raise their hands if they were American too. Not really knowing why but wanting to be like their teacher, their hands explode into the air like flashy fireworks.
There is, however, one exception. A girl named Kristen has not gone along with the crowd. The teacher asks her why she has decided to be different.
"Because I am not an American."
"Then", asks the teacher, "What are you?"
"I'm a proud Canadian," boasts the little girl.
The teacher is a little perturbed now, her face slightly red. She asks Kristen why she is a Canadian.
"Well, my mom and dad are Canadians, so I'm a Canadian too."
The teacher is now angry. "That's no reason," she says loudly. "What if your mom was a moron, and your dad was a moron. What would you be then?"
A pause, and a smile. "Then," says Kristen, "I'd be an American."
معلم كلاس اول به بچه ها توضیح می داد كه او یك آمریكاییه.بعد از بچه ها خواست كه اگر آمریكایی هستند دستشون را بیارن بالا
بچه ها با این كه آمریكایی نبودند برای اینكه معلمشون اونارا دوست داشته باشه دست خود را مثل فشفشه آوردند بالا به جز یه دختر
اسم دختره كریستین بود و دستش را بالا نیاورد.معلم از او پرسید چرا او می خواهد متفاوت باشه
دختر:آخه من آمریكایی نیستم
معلم:پس چی هستی
دختر:یك كانادای مغرور
معلم یه كم گیج شد ویه كم قرمزبعد پرسید چرا او یك كاناداییه
دختر:خب بابا و مامان كانادایی هستند پس من هم كانادایی ام
معلم عصبانی شد و با صدای بلند گفت:این كه دلیل نمیشه اگه بابات كودن باشه مامانت هم كودن باشه اون وقت تو چی میشه
دختره مكثی كرد و یك لبخندزدبعد جواب داد:اون وقت یه آمریكایی
ﺩﯾﺪﯾﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻤﺎ پسره نصف ﺷﺐ می ره ﻟﺐ ﺩﺭﯾﺎ، ﺑﻌﺪ ﯾﻪ دختره می ره ﮐﻨﺎﺭﺵ؟!
اینا همه اش ﭼﺮﺗﻪ… ﻣﻦ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﮓ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﮐﺮﺩﻥ!
دخترا تا وقتی لاک ناخنشون خشک نشده کاملا بی دفاع و بی خطرن…
راز چیست؟ چیزیه که دخترها به همه می گن که به هیچ کسی نگن!
خنده بر هر درد بی درمان دواست
...
...
...
به غیر از اسهال!
ﺗﻔﺎﻭﺕ بعضی ها ﺑﺎ عکس هاﺷﻮﻥ مثل ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻋﮑﺲ ﺭﻭی ﭘﺎﮐﺖ بستنی ﻋﺮﻭسکی ﻣﻴﻬﻦ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﺘﻨﻴﻪ!
فکرش رو بکن انسان های اولیه برای این که به همدیگه فحش بدن چه نقاشی هایی که نکشیدند!
دختر ۱۲ ساله اومده پست گذاشته:
“از درد تنهایی بمیر، اما زاپاس عشق کسی نشو…”
خوب، سوالی که پیش میاد اینه که: عروسک این بچه رو کی برداشته؟
حالا که خبری نیست ز شوی، ز گواره تا گور دانش بجوی
- سازمان سنجش
رتبه کنکور دختر عموم رو براش اس ام اس کرده اند.
اومده می گه: نمی دونم کی واسم شارژ ایرانسل فرستاده!
شناگر ایرانی بین هشت نفر هشتم شده، بعد مربی شنای ایران می گه فراتر از انتظار ما ظاهر شده!
انگار انتظار داشته یارو غرق بشه و اصلا نرسه
ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﭼﯿﻨﯽ ﺩﺍﺷﻢ !
ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻴﺎﺩﺗﺶ ﺗﻮ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻡ …
ﺩﻭﺳﺖ ﭼﯿﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ:
ﭼﻴﻨﮓ ﭼﻮﻧﮓ ﭼَﻦ ﭼﻮﻭوووووووووووووووووون ؛
ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩ !!..
ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﭼﻴﻦ ﺳﻔﺮ ﻛﺮﺩﻡ !…
ﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺟﺎ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﭼﯿﻨﯽ ﻣﻌﻨﯿﺶ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ
ﻭ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩ ﭼﯿﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ :
ﭘﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﻴﻠﻨﮓ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻛﺼﺎﻓﻄﻄﻄﻄﻄﻂ
***
میگن تو جهنم ترتیب روزا اینجوریه:
شنبه
عصر جمعه
عصر جمعه
شب امتحان
... عصر سیزده بدر
31 شهریور
عصر جمعه !!!
***
چندﺗﺎ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﭘﯿﺮ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮﯼ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻫﺎ ﻣﯿﻮﻣﺪﻥ
ﻣﯿﺰﺩﻥ ﺗﻮ ﭘﻬﻠﻮﻡ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ :
ﺑﻌﺪﯼ ﺗﻮﯾﯽ، ﺑﻌﺪﯼ ﺗﻮﯾﯽ …
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ …
ﭼﻮﻥ ﺗﻮﯼ ﻣﺠﻠﺴﻬﺎﯼ ﺧﺘﻢ، ﻣﻨﻢ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭﻭ
ﮐﺮﺩﻡ…
یه روز مامانم خونه نبود بابام غذا درست کرد . ماشاالله همه غذا رو سوزوند. اومدیم با مرام بازی دراریم تا آخر غذا رو خوردم . وقتی غذا تموم شد بابام برگشته میگه تموم شد؟میگم اره،مگه مشکلیه؟میگه دِ نـَـه دِ خاک بر سر از قحطی برگشتت الحق که آشغال خوری بچه .
****************************
متصدی بانک : خانم بریزم به حساب جاری تون ؟!!
زن :دِ نـَــــــــــــــــــه دِ الهی جاریم بمیره! بریز به حساب خودم…
**********************************
به خواهرم میگم دعا کن برام ، دعای بچه ها زود اجابت میشه میگه :دِ نـَـه دِ اگه دعای بچه ها اثر داشت ، وقتی که من شیش سالم بود و تو اون عروسکمو شیکوندی ، باید میمُردی !!
**********************************
چاه کنه داشت چاه میکند بعد از چند روز صاحبش بهش گفت : حاجی تعطیلش کن این زمینی را که برای ما میکنی که آب نداره ؟ گفت : دِ نـَـه دِ برای شما آب نداره واسه من که نون داره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
************************************هر ۳۹ روز یکبار یادی از دوستاتون بکنید فکر کردی برا دلتنگی میگم؟
دِ نه دِ برای این میگم که اگه مرده بود اقلا به مراسم چهلمش برسید!
********************************
طرف مدارکشو داده واسه ترجمه که اقدام کنه واسه خارج.!.!.! بعد اومده خونه ما میگم چایى میخورى یا شربت؟؟؟ میگه قهوه اسپرسو اگه دارى بیار !!!!!!!!!!!!!!! تو دلم گفتم :دِ نـَـه دِ هفته پیش که خاکشیرو با کاسه سر میکشیدى یادت نیست؟؟
*******************************
داداشم ازم پرسید راسته میگن کاشف الکل رازیه؟ منم گفتم : د نـَـــــــه د هم کاشفش رازیه هم مصرف کنندش
******************************
دارم میرم آنتالیا دوست دخترم میگه میشه عزیزم منم ببری ؟میگم د نـَـــــــــــه د مگه ادم با کباب میره تو چلو کبابی……
********************************
حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟ می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی.
میگه : دِ نـَـه دِ در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چیز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم.
نظر فراموش نشود.باتشکر